یادم می آید اوایل دهه هفتاد یک روز صبح صدایی از تلویزیون شنیدم که من که مرا جذب کردم. جوانکی دیدم خوش بر و رو، شیرین، خوش تیپ که آهنگی را می خواند با عنوان یا فاطمه بنت نبی درتصویر تلویزیونی شبکه یک که صبح به خیر ایران نامش بود پشت سیتی سایزرش که پشت یک سری گلدان پنهان شده بود ایستاده بود و آهنگ را اجرا می کرد برای اولین بار در شبکه یک تلوزیون. بسیار زیبا و جذاب و دلنشین بود. صدایی با حلاوت ویژه ، تناز بسیار زیبای بم ، دارای ریتم درونی بسیار زیبا، و حتی لهجهی جنوبی او هم نتوانسته بود در دکلمزاسیون اشعار که اثری کرد روی ذهن و روح هر انسانی ، اثر منفی بگذاره. واقعا من را مجذوب کرد. دنباله نمره اش گشتم از تهیه کنندگان برنامه صبح به خیر ایران. گفتند جوانی هست در بندرعباس مرکز هرمزگان که این کارش را ضبط کرده و برای ما فرستاده اند. سعی کردم که پیغام و تلفن با هم تماس پیدا کنیم که البته پیدایش کردیم و با او صحبت کردیم. تلفن زد به من از او خواستم که بیاید تهران به مرکز موسیقی که آن وقت من و علی معلم مسئولیت داشتیم در آن جا. پس ناصرعبداللهی به تهران آمد.
از همان روز اول کلنجار ما با هم آغاز شد. مثل هر خوانندهای ، آهنگسازی مثل هر هنرمندی مقابل کارش مقاومت کرد. به هر صورت از او خواستم که شعرش را بیاورد آهنگ را بیاورد تا دیده شود و اشکالات شعر و آهنگاش برطرف شود. مقاومت کرد که نه شعرم خوب است ، آهنگم هم خوب ، مثل هر خواننده و هنرمندی. ولی بالاخره راضی شد که شعر را به آقای معلم نشان بدیم و ایشان هم نکاتی را گفتند و اصلاح شد و در همین گیر و دار که مدتی هم طول کشید که تا کار آنگونه که ما میخواستیم آماده شد و در مجموعه آثارش گنجانده شد.
مجموعه هایی که من با او کار کردم "دوستت دارم" و "عشق است" بود.
که در یک مجموعه اشعار آقای محمد علی بهمنی بود و در نوار دیگر از اشعار دیگران هم استفاده شده بود.
ناصر عبداللهی از لحاظ شناخت ریتم از لحاظ شناخت ملودی هایی که خودش می ساخت. چون اجرای هر اثر به وسیله هر خواننده به این سادگی هایی که ما فکر می کنیم نیست. هر خواننده ای باید چنان احاطه ای بر ریتم و بر... داشته باشد که بتواند از عهده کار بر بیاد.
و این جوان همه این ویژگی ها را داشت همه این ویژگیها را کسب کرده بود در زادگاهش. یک خواننده خود ساخته بود به واقع به سرزمین اش عشق می ورزید. و در جایی گفته بود با عشق به سرزمینم می خوانم. و مجموعه کارهایم را تقدیم می کنم به آن خاک مظلوم که به یقین وجودم را از آن سرشته اند. سرزمین هرمزگان و مردم مهربانش. یعنی با این عشق به مردم آن جا می خواند و بزرگ ترین حس اش احاطه بر موسیقی منطقه جنوب ایران و مخصوصا بندرعباس بود.
کارهایش را اگر یادتان باشد آن کار زیبای ناصریا که از گویش آن منطقه استفاده شده بود در آن شعر را اگر بشنوید متوجه خواهید شد که تسلطاش به آن گویش و به آن ملودی و تمام آثاری که نوشت و ملودی ها یی که ساخت روی اشعار آقای بهمنی و شاعران دیگر از جمله ،قیصر امین پور، یغما گلرویی ، اهورا ایمان ، و شعرای دیگری که کار کرد همه این ملودی ها بر گرفته از موسیقی جنوب ایران بود.
من متاسفانه هنگام اجرای کنسرت های ناصر عبداللهی حضور نداشتم. ولی شنیده ام که بر روی صحنه هم اجرای بسیار خوبی برخوردار بوده. امروز که یکی از اجراها را در این جا دیدم متوجه شدم که واقعا حفظ کردن ریتم ، حفظ کردن تنالیته بر روی صحنه خیلی کار سختی است. خیلی از خواننده های خوب ما الان طفره می روند از این کار. چون کار ساده ای نیست.
بعد از آن دو کاری که با هم انجام دادیم دوستت دارم و عشق است. ناصر عبداللهی در زندگی من گم شد. رفت و من ندیدمش.
دلم میخواهد یک نکتهای را بگویم. شاید هر کسی که بخواهد درباره یک هنرمند از دست رفته سخن بگوید شروع میکند به غلو کردن و حرف های اغراق آمیز. تعریف های نابجا. که البته من اهل این کارها نیستم و دلم میخواهد درباره هر کسی واقعیت ها گفته بشود.
ناصر عبداللهی خواننده و ملودی سازی بسیار شایسته بود. احاطه اش بر تمام ریزهکاریهای خوانندگی به حد کمال بود.
حتی آن لهجه حتی آن گویش حتی آن مخرجهای کوچکی که در دکلماسیون صدایش بود از شانس خوبش به گرمی و حلاوت صدایش افزود ه بود شما خیلی ها را میبینید که میخوانند و مخرج دارد و این آدم را اذیت میکند ولی ناصر عبدالهی عزیز ما اینجور نبود.و زیبایی در صدایش دو چندان می شد در آن دو کاری که من میتوانم بر آنها مهر تایید بزنم] دوستت دارم و عشق است [مطمئنن هیچگونه ایرادی در کار نیست و در نهایت زیباییست.
ناصر عبدالهی دیگر در بین ما نیست گفتم که از سرزمینش میخواند و عاشقانه سرزمینش را دوست داشت. بندرعباس را هرمزگان را دوست دارم در صدای گرم و آن دکلماسیون دلنشین که تا تمام وجود آدم نفوذ می کرد یک نکته را برای جوانان بگویم.
در چند سال اخیر در عرصه موسیقی بسیار خواننده، آهنگساز، شاعر و نوازنده الان دیگر مثل سال های اولیه دیگر کمتر مردم بچه هایشان را دنبال موسیقی سنتی میفرستند... با این حال نمی دانم که چه قدر خواننده پاپ هست اما نکته ای حساس را می خواهم بگویم نکته ای هست بین من و ناصر که دلم نمی خواهد بین جوانان دیگر و اساتید و پیشکسوتهایشان پیش بیاید.یادتان باشد هیچ وقت تحت تاثیر بدگویی دیگران پشت سر اساتید و پیشکسوتانتان حرفی نزنید برای اینکه خواننده های جوان به خاطر سن و سال و احساساتشان و بی تجربگیشان شاید حرفهایی را بزنند که شایسته نباشد حتی در مورد کسی که شاید درباره شان بی مهری کرده باشد ناصر عبدالهی که دو تا کار را من با عشق و علاقه با او تمام کردم به خاطر همین مسائل بین خودش و من دوری انداخت.البته من هیچ وقت از ناصر دلگیر نشدم واقعا او را دوست داشتم این بچه خوش قلب بود بی آلایش بود و خوشحالم که در ذهن خودم او را مقصر نمی دانستم و میدانستم که با سعایت این اتفاقات افتاده اما امیدوارم جوانها این نکته را همیشه به ذهن داشته باشند.آخرین جمله ام را می خواهم بگویم که از خداوند بزرگ میخواهیم که ناصر عبدالهی عزیز را در کنار خودش عزیز بدارد از خداوند بزرگ بخواهیم که به ناصر عبدالهی عزیز در آنجایی که دنیای دیگری هست این امکان فراهم بشود که به آرزوهایش برسد.
* بخشهایی از سخنان فریدون شهبازیان در مراسم روز هفتم درگذشت ناصر در تهران
علی رضایی
بخش یک: استاد باستانی پاریزی می نویسد" یک حرف پر معنی دارد مامون خلیفه عباسی ـ وقتی خواننده بزرگ ایرانی ابراهیم مرصلی برای او می خواند ـ " هر وقت ابراهیم در مجلس من می خواند احساس می کنم که قلمرو حکومت من وسیع تر می شود... [ من هم ] این احساس را کردم ... بدین دلیل که شعر خیام را از رادیو امارات عربی با صوت امکلثوم شنیده ام آیا کشور من وسیع تر نشده است "
اینکه این نوشته با سخن استاد دکتر باستانی پاریزی مزین شد 1- تا بدانند این خداوندان ملک [موسیقی هرمزگان ] که از بسی خلق این میراث به یادگار مانده است و به بازیچه اش نگیرند و نگویند ما موسیقی نداریم و یا هر چه داریم از بیگانه است و 2- این نوشته با یاد هنرمندی تنظیم می شود که به سهم خود قلمرو موسیقی هرمزگان را وسیع تر کرد و از این بابت حقی به گردن اهل هنر دارد که پاس باید داشت و اما حدیث موسیقی در هرمزگان با نیم نگاهی به موقعیت جغرافیای استان می توان موسیقی این دیار را در سه بخش توضیح داد.
موسیقی دریا ، موسیقی دشت و موسیقی کوهستان و در هر بخش موسیقی ویژگی هایی دارد درخور تامل
اما نخست شاید لازم باشد با نگاهی عام این هنر بررسی شود:
الف. آواها و نغمه ها
شاید بتوان گفت بدوی ترین بستر این هنر که حکم شیر آغوز را دارد آواها و نغمه های این دیار باشد.آواهایی که زمینه طبیعی دارد مثل صدای پرندگان (کغار ،کوکوکو ، کمنزیل ، کاروشک، فیروزه ، بلبل . .....) ونغمه هایی که در سوگ ها و سرودها به خلوت آدمها را می یابند آگاهانه یا نا خداگاه لالایی ، شروه ، سرودی ، بیت و راه و نیز نغمه هایی که از حریم قدسی دل بر می خیزند (چاوشی ، اذان ، مناجاتهای سحری ماه رمضان ، نوحه ، ذکر و حنابندان ...)
وبا کمی تامل می توان یادی کرد از متل ها و ضرب المثل ها و بازیهای آهنگین کودکان که نرم و بران فضا را پر از طراوت و تازگی می کند( رودخونه ایواردن عاسلی -دستم چلکا -چی چیکا مکالا-تکی مردن و ...)
به .. همخوانی ها برای ایجاد هماهنگی و شکستن خستگی در کارهای دست جمعی همخوانی های دل انگیزی شنیده می شود که مطالعه پس زمینه آنها خالی از لطف نیست از بارزترینشان می توان به همخوانی صیادان دریایی و خرماچینان و درودگران اشاره کرد و نیز همخوانیه ملوانان در پارو زدن، و بر افراشتن بادبان یا به آب انداختن لنج های تازه ساز و بار زدن آنها.
ج : نیش و نوش
حوادث طبیعی و زمینه های اجتماعی گاه سبب پیدایی نوعی موسیقی می شود که مستقیم یا غیر مستقیم به آن موضوع می پردازد.و خالی از طعن و تمسخر نیست.
مبارزه مردم رودان با سلطه قوام در ترانه های ریشخند آمیز مردم آن دیار به خوبی نمود می یابد. و همچنین در متل کودکانه دستم چلکا ، مالکیت زمینداران بزرگ و وابستگی آنها به بیگانگان (فرنگی ها ) روایت میشود .که همراه با نفرت و بیزاری است.
دیده تیز بین مردم همواره در کمین ناهنجاریهای فردی و اجتماعی است برخی ترانه ها که آمیخته به طنز گزنده است حکایت از این موارد میکند مثل ترانه معروف جومه ویلی چاپی ، دوماد به ناز می برن و ....
خشکسالی و بلاها نیز سبب پیدایش سرود ها و ترانه های خاصی می شود . زمزمه دعای باران و مراسم قبله دعا نمونه شاخص در این زمینه است.
گفتگو با بهمنی | |
آنچه که در وهله اول در نامگذاری یک مناسبت خاص، مهم و حائز اهمیت است فلسفه و چرایی این مساله میباشد که متاسفانه در حال حاضر در کل کشور با این همه نامگذاری متعدد، تشخص و ماهیت اصلی امر نامگذاری به نوعی از بین رفته است و گذشت زمان باعث گردیده که دلایل زیبا تنها به یک نام تقلیل یابند ومعنای اصلی را ازدست بدهند. مگر این که نامگذاری خیلی ریشهای و باستانی باشد مثل نوروز که به هر حال شاید در طول زمان دستخوش تغییرات جزئی گردد اما در ماهیت آن خللی به وجو نخواهد آمد ولی اگر به طور مثال به روز پدر دقت کنیم سنتیست که کمابیش هر سال تکرار می شود اما باز به استحکام روز مادر نیست و این بر می گردد به ریشهایتر بودن مادر. در مورد نامگذاری روز دهم دی ماه به عنوان روز موسیقی استان پیشنهاد خوب و قابل تاملیست. اگر قرار باشد ماخذی برای این روز در نظر گرفته شود مسلما ناصر می تواند یکی از بهترین گزینه ها باشد هر چند موسیقی استان هرمزگان با نامهای زیادی -که بسیاری از آنها دارای سبک و سیاق بسیار جنوبی تر از ناصر هستند همراه است -ولی هیچ کدام از نظر شهرت و مقبولیت عام و فرا استانی بودن در حد ناصر نیستند و شاخص نامگذاری به واسطه ملی بودن ناصر می تواند دلیل محکمی برای این روز باشد.حال تا چه حد این نامگذاری می تواند تاثیرگذار باشد به بحث اول برمی گردد که تنها به یک نام بسنده کردن هیچ اثر بهینه ای در برنخواهد داشت تنها برای دلباوری های خودمان است و بس و شاید انگیزهای برای دیگر هنرمندان که روزهای با مسمای دیگری را به تقویم استان بیفزایند. ناصر دیگر در بین ما نیست ولی من بارها این را گفته ام که اولین دلیل انتخاب ناصر برای خواندن ترانه هایم دوست داشتن صدای ناصر بود. ببینید ما در حیطه موسیقی صداهای زیبا و تکنیکی زیاد سراغ داریم اما اکثر این صداها انسان را پرتاب می کنند به صداهای دیگر. ولی آنچه که صدای ناصر را از دیگر صداها متمایز می کرد خاص بودن و منحصر به فرد بودن این صدا بود.به جز صدا ، مشخصه دیگر ناصر این بود که شعر و ترانه رو خیلی خوب می شناخت. هرگاه روی خواندن ترانه ای انگشت می گذاشت در مقابل سوال من که چرا این ترانه؟ میگفت شما بیا و ملودی رو که گذاشته ام را گوش کن و من به شگفتی میآمدم ،انگار پژواک و پاسخی بود به حس درونی من. انگار ترانه داشت با این موسیقی کاملتر می شد و حس ترانه در بطن آن ملودی عجین می شد. حال تصور کنیم ما عزیزی را ازدست داده ایم که صدایش خاص بود/موسیقی را خوب میشناخت و ترانه و شعر را خوب می دانست تازه با حسهای ما دوست بود و زبان ما را خوب می فهمید. تنها میشود گفت حیف شد و یادش همیشه گرامی. خاطرههایی از ناصر دارم که گفتنش خالی از لطف نیست: مدتی بود که زیاد با ناصر در ارتباط نبودم و تنها گاه گاهی از حال هم با خبر می شدیم. روزی ناصر زنگ زد که: دریا خواهره میای بریم دریا؟ من به گمانم که ناصر با خواهرش به دریا میرود و مرا نیز دعوت کرده است وقتی رفتم دیدم تنهاست و بعد برای من توضیح داد که این یک اصطلاح جغرافیائی و دریائی در فرهنگ بندری هاست و به حالتی از دریا اطلاق می گردد.ناصر رفت و من ماندم با ساحل دریائی که خواهر بود.آن حال و هوای با ناصر و دریا بودن منجر به سرودن غزل دریا شد .غزلی که همیشه با یاد ناصر همراه خواهد بود: دریا شدهست خواهر و من هم برادرش شاعرتر از همیشه نشستم برابرش خواهر سلام! با غزلی نیمهآمدم تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش میخواهم اعتراف کنم هر غزل که ما با هم سرودهایم جهان کرده از برش خواهر زمان ،زمان برادرکشیست باز شاید به گوشها نرسد بیت آخرش با خود ببر مرا که نپوسد در این سکون شعری که دوست داشتی از خود رهاترش دریا سکوت کرده و من حرف میزنم حس میکنم که راه نبردم به باورش دریا منم! هماو که به تعداد موجهات با هر غروب خورده بر این صخرهها سرش هم او که دل زدهست به اعماق و کوسهها خون میخورند از رگ در خون شناورش خواهر! برادر تو کم از ماهیان که نیست خرچنگها مخواه بریسند پیکرش دریا سکوت کرده و من بغض کردهام بغض برادرانهای از قهر خواهرش معضلی که در حال حاضر بر جو موسیقی ایران حاکم است و استان هرمزگان هم از این قاعده مستثنی نیست شکلگیری موسیقی های زیر زمینیست. متاسفانه در دورههای اخیر شاهد به بازار آمدن کاستهای فراوانی هستیم که به صورت غیر مجاز ضبط و پخش میشوند. هنرمند جوانی که از صدای خوبی هم برخوردار است و دارای استعداد هم هست نمیداند که این زیرزمینها تنها یک تله و سرابی بیش نیست. اگر همین جوانان از راه قانونی وارد دنیای هنر شوند و با نظارت خاصی به فعالیت خود ادامه دهند مطمئنا به جاهای خوبی خواهند رسید.تاکید میکنم منظور از نظارت به هیچ وجه ممیزی و مقوله سانسور نیست/ بلکه کار کردن در فضای هنری با استانداردهای کنونی ست .ببینید اگر ناصر عبدالهی، ناصر عبدالهی شد دلیل عمده اش این بود که از در اصلی وارد شد. من بارها شاهد بودم که در استودیو در حضور استاد شهبازیان یک قسمت را بارها و بارها اجرا میکرد تا مقبول استاد میافتاد. شاید به صورت برههای و گذرا موسیقی زیرزمینی مخاطبین فراوانی نیز پیدا کند اما موضوع ماندگاری و ارائه یک اثر هنریست. اگر ترانه ای که قرار است در یک استودیو غیر هنری و به اصطلاح زیرزمینی ضبط شود به رویت یک شاعر برسد، ترانه از نظر هنری مورد بررسی قرار بگیرد و بعد خوانده شود مسلما ارزش کار را خیلی بالا خواهد برد. تا زمانی که جوانان و اهالی آفرینشگر موسیقی ما به آن مقوله های کاذب روی آورند متاسفانه جز پیمودن سیر قهقرائی شاهد چیز دیگری نخواهیم بود. پیشنهاد میکنم افرادی که هم از تمکن مالی برخوردارند ـ که در این استان تعدادشان هم کم نیست ـ و هم گوشه نظری به هنر این مرز و بوم دارند در صدد راه اندازی یک استودیوی هنری و استاندارد بر آیند که مطمئنا تاثیر بهسزائی در پاگیری و معرفی استعدادهای خوب و قوی استان خواهند داشت .با آرزوی موفقیت برای همه دستاندرکاران عرصه های مختلف هنری استان. |